بی تابانه
يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ق.ظ
ایستاده بود ظرف ها را میشست خدا میدانست که از آن زاویه موقع ظرف شستن چقدر زیبا و ظریف بود،مهره های گردنش که بیرون زده بود،تتوی قاصدک روی کتف راستش،مقداری از موهایش که از زیر فشار کلیپسش در رفته بود و رها روی شانه اش جا خوش کرده بود،حتی پرزهای صورت و گردنش در نور کم جان آفتاب ساعت 4:30 عصر کاملا دلپذیر و واضح بود .
از همه ی اینها بی تاب کننده تر اوازی بود که زیر لب زمزمه میگرد
بردی از یادم ،با یادت شادم ....
- ۹۴/۱۲/۰۲