ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

روز پدر

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
جلوتر از من راه میرفت موهاشو هایلایت کرده بود همچین خوشحال و سرحال بود که انگار نه انگار هوا نزدیک 35 درجه س
منم پشت سرش مثه حلزونی که شرشر عرق میکرد کوله ی پاره پورمو دندون گرفته بودم و سعی میکردم بین جمعیت گمش نکنم
بدون اینکه برگرده پشت سرشو نگاه کنه گفت : کادو خریدن برای باباها خیلی سخته ها
بعدش بازم بدون اینکه نگاهم کنه پرسید :تو واسه بابات چی خریدی؟
.
.
.
سوالی که حتی خودشم منتظر شنیدن جوابش نشد و تو جمعیت گم شد و رفت تا برای پدرش کادو بخره