ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

سارای من

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ

لعنت به من لعنت به من

بجای اینکه بزنم تو گوشت سیاه و کبودت کنم اون پالتوی خاکستری مسخره رو تنم کردم با ته مونده ی پس اندازم رفتم که که برگ آخر غیرت دخترونمو بفروشم رفتم که دوستیمو برات تموم کنم الانم انقدر بی رگ شدم که نشستم اینا رو مینویسم که یادم نره چه بلایی سرت آوردم بذار همه بدونن بی شرف عالم منم

داشتم از پله های اون مطب لعنتی که آدرسشو داده بودی میرفتم بالا همه تنم داشت میلرزید توام که هی زنگ پشت زنگ اون دختره منشیه همونی بود که با اون حالت نئشه ت مو به مو جزییات قیافشو برام گفته بودی حالم از اون ناخن های مانیکورش بهم میخورد حالم از رژ لبش که مالیده شده به دندوناش بهم میخورد انقدر از مدل حرف زدنش بدم میومد که دلم میخواست همونجا بالا بیارم روش خاک بر سرش اون که کار داشت چرا داشت اون زهرماری ها رو میفروخت؟بخاطر کمک خرج؟بخاطر بالا بودن خرج دک وپزش؟منم یعنی باید برم از این کارا بکنم حالا که بی پول شدم؟حالا که بیکار شدم؟ نه من از گشنگیم بمیرم حاضر به بدبختی کسی نمیشم ،تن فروشی به این کار شرف داره اونجا از خودت مایه میذاری خودتو بدبخت و بی حیثیت میکنی ولی این کار دامن خیلیا را میگیره

زهرماریت تو دستم بود آشغالت تو دستم بود داشتم میمردم قبلا چندبار برای اون لندهور رفته بودم دنبال این زهرماری ولی اونموقع ها اولا حالیم نبود چه دردیه بعدش که حالیم شد دعا میکردم اثرکنه رو اون هیکل نجسش تا زودتر هممون راحت شیم.یاد اون بقالی افتادم که منو میفرستاد اونجا اون یارو بقاله که 4تا انگشت داشت موقع پول دادن و اون گه و گرفتن همش حواسم بود اون دست نکبتش به دستم نخوره امروزم همه تلاشمو کردم که دست های اون دختره منشیه به دستم نخوره باور کن با وجود مانیکور به اون تازگی و گرونی هیچی از دست های اون بقاله کم نداشت.گرفته بودم و تو مترو همش دعا کردم کاش ایندفعه اثر نکنه کاش آشغال توش باشه ولی بعد 4 سال حتما فهمیدی کجا جنس آشغال میفروشن کجا خوب؟لعنت به اون دانشگاهی که رفتی لعنت به اون کسی که این کثافتو گذاشت کف دستت

چرا هر وقت زنگ زدم گفتی خوبی؟گفتی خوابگاه خیلی خوش میگذره.چرا هی ازم پول قرض میگرفتی یبار بهت مشکوک نشدم؟چرا وقتی ازت میپرسیدم کادو چی بگیرم برای تولدت میخندیدی میگفتی خشکه حساب کن پیش خودم فکربد نکردم؟

نمیخواستم برم سارا نمیخواستم ولی  محض اینکه بدونی چرا رفتم میگم زدی تو گوشم فحش به مادرم دادی به خانوم جونم که خودت میدونی دنیامه ولی خب اشکال نداره تو حال خودت نبودی تف انداختی تو صورتم گفتی حالیم نیست که چقدر درد داری بخاطر اینا رفتم

یبار با بچه ها رفتیم شوش عکاسی یه زن 45-50ساله افتاده بود دنبال علی بخاطر10 تومن داشت بهش التماس میکرد که علی باهاش بره وقتی برگشتیم داشتیم با بچه ها عکسا رو چک میکردیم گریه م گرفت به علی گفتم باید میرفت کار میکرد تن فروشی حیوونی ترین راه دنیا برای درآوردن پوله میدونی علی چی جوابمو داد؟گفت مارال جریان زندگی ممکن یه لحظه قطع بشه قضاوت نکن

حالا قضاوتت نمیکنم به قول علی یه لحظه جریان زندگیت قطع شده و این بلا سرت اومده .من اون یه لحظه کجا بودم خبر مرگم نمیدونم ولی کاش بودم و نمیذاشتم

سارا جلوی چشام پرپر نزن تو رو خدا من طاقت این یکی رو ندارم همین الانش قد10سال پیر شدم تو مگه چند سالته که اون شیشه ی لعنتی رو تو کوله ت اینور اونور میکنی

دوربیتو فروختی اینو من باید امروز بفهمم .لعنت به من سارا لعنت به من

 

نظرات  (۳)

تقریبن گریم گرفت.لعنت.
کاش,یه لحظه جریان زندگیش وصل بشه دوباره برگرده:-(
میدونم شاید این حرفم احمقانه باشه تو این وضعیت ولی شما که دوستشی به دادش برس .هنوزم دیر نیست. بخوابونینش کمپ . مشکل هزینه هم باشه نتونه از پسش بر بیاد یه شماره حساب بذارید همه با هم کمک میکنیم
پاسخ:
مرسی از محبتتون
سرتون سلامت