ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

کاغذ خرد کن لعنتی

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۳۶ ق.ظ

من به کتاب های روانشناسی اعتقادی ندارم صادقانه بگویم که ندارم

راز موفقیت هر آدمی منحصر به فرد است اینکه یک ادمی از سر شکم سیری کنار شومینه ی خانه اش در یکی از دهکده های سوئد نشسته باشد و با یک پنجره تمام قد بارش برف را نظاره کند و با یک ته استکان اسکاچ به شما بگوید که میتوانید دنیا را تغییر دهید به نظرم ساده لوحانه میآید.

میدانید که آدمها وقتی امیدشان قطع میشود روی می آورند به فال و ورق و کتاب های روانشناسی بلکه به زور آنها هم که شده خودشان را سرپا نگه دارند.

چند سال پیش بود که من هم به وسوسه ی دوستی یکی از این کتاب ها را خریدم اوضاع روحی بس ناجوانمردانه نامساعد بود قانون آن کتاب این بود که اگر آرزویت را 21 بار در 21 روز متمادی یادداشت کنی به آن میرسی!چه احمقانه

21بار در21 روز میکند به عبارتی 441بار آن روزها مهندس جوانی بودم در یک اتاق کار تنگ و کوچک صبح ها رسیده و نرسیده مینشستم و 21 بار روی برگه مینوشتم

من تا 1 ماه دیگر با X ازدواج خواهم کرد

من تا 1 ماه دیگر با X ازدواج خواهم کرد

من تا 1 ماه دیگر با X ازدواج خواهم کرد

.

.

.

والخ

در اتاق تاریک و تنگ من که عجیب بوی فندق سوخته میداد به جز خودم و میزم یک کاغذ خرد کن زوار در رفته هم بود هر روز از ترس اینکه مبادا کاغذ آرزویم را کسی ببیند و مسخره ی دست این و آن شوم بعد از نوشتم کاغذ را درون کاغذ خرد کن و به مقدار قابل توجهی امید واهی داشتم.

حالا 4 سال از آن زمان میگذرد به عبارتی 48 ماه گذشت و اتفاقی نیوفتاد .نمیدانم شاید اگر آرزوهایم را در کاغذ خرد کن نمیریختم برآورده میشد شاید اصلا آن کاغذ خرد کن لعنتی باعث و بانی رفتنش شد. لعنتی ! میدانستم...

 باید از اول میفهمیدم که آن کاغذ خرد کن با من لج است باید از همان طبقه 5 به پایین پرتش میکردم.

کاغذ خرد کن ها آرزو بر باد میدهند تحریمشان کنید