ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

احساس میکنم شبیه باتلاق شدم 
نه تنها همه در من بلعیده میشوند
بلکه خودم هم از درون در حال گندیدنم
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۳
وقتی باهم بودیم بوی عطرهایمان با هم مبارزه میکردند سر اینکه کدام زودتر خود را بقیه برساند
مثل خودمان...
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۲
مامان ده دقیقه تو اینترنت دنبال خونه 60 متری میگرده 
50 دقیقه میره آپارتمان های 200متر به بالای محله های عیون نشین رو نگاه میکنه
به این بیماری روحی، سندروم سکونت در منازل کوچک می گویند!
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۱۳
تنها چیزی که از اقتصاد خرد و کلان به یادم مانده این جمله ی استاد است که میگفت :((بودجه ی ما محدود است.))خودتان حتما اطلاع دارید که چه زمانی یک جمله ملکه ذهن میشود زمانی که شما با تمام وجود آن را حس کرده باشید یا بارها در طول روز آن را شنیده باشید.
دنبال خانه گشتن آن همه متراژ پایین تر از 60 متر یعنی دوباره من باید گوشه ی یکی از دیوارها شلف بزنم و کتابهایم را جا کنم و دقیقا زیر همان شلف ها که تا سقف چسبیده است یک میزکوچک طراحی کنم و خیلی شانس بیاورم که میزم کنار آشپزخانه نباشد تا موقع سرخ کردم کتلت یا قل قل آبگوشت ذره ای از این غذاها روی کتاب هایم نیوفتد .
حتما میدانید که اولویت حکمرانی بر اتاق خواب با تینیجری است که از قضای روزگار کنکور هم دارد .
در 60 متر خانه زندگی کردن یا حتی کوچکتر به من خیلی چیزها یاد داد که وقتی مهمان داریم باید تمرکز کنم و درس بخوانم که وقتی تلویزیون روشن است تمرکز کنم و بخوابم که وقتی مامان با دایی جان هوارهوار صحبت میکند چون فکرمیکند صدای آرامش تا آلمان نمیرسد ملت عشق بخوانم که بغضم را نگه دارم که سه پایه دوربینم و لنزهایم را زیر مبل بچپانم و حرص نخورم که کسی ماتحتش را محکم در مبل فرو کند که در حمام هم میشود طراحی کرد که ...
که دیگر تصمیم بگیرم کم کم زحمت را کم کنم و جا را برای مامان و تینیجر بازتر...
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۹
تنها چیزی که از اقتصاد خرد و کلان به یادم مانده این جمله ی استاد است که میگفت :((بودجه ی ما محدود است.))خودتان حتما اطلاع دارید که چه زمانی یک جمله ملکه ذهن میشود زمانی که شما با تمام وجود آن را حس کرده باشید یا بارها در طول روز آن را شنیده باشید.
دنبال خانه گشتن آن همه متراژ پایین تر از 60 متر یعنی دوباره من باید گوشه ی یکی از دیوارها شلف بزنم و کتابهایم را جا کنم و دقیقا زیر همان شلف ها که تا سقف چسبیده است یک میزکوچک طراحی کنم و خیلی شانس بیاورم که میزم کنار آشپزخانه نباشد تا موقع سرخ کردم کتلت یا قل قل آبگوشت ذره ای از این غذاها روی کتاب هایم نیوفتد .
حتما میدانید که اولویت حکمرانی بر اتاق خواب با تینیجری است که از قضای روزگار کنکور هم دارد .
در 60 متر خانه زندگی کردن یا حتی کوچکتر به من خیلی چیزها یاد داد که وقتی مهمان داریم باید تمرکز کنم و درس بخوانم که وقتی تلویزیون روشن است تمرکز کنم و بخوابم که وقتی مامان با دایی جان هوارهوار صحبت میکند چون فکرمیکند صدای آرامش تا آلمان نمیرسد ملت عشق بخوانم که بغضم را نگه دارم که سه پایه دوربینم و لنزهایم را زیر مبل بچپانم که در حمام هم میشود طراحی کرد که ...
که دیگر تصمیم بگیرم کم کم زحمت را کم کنم و جا را برای مامان و تینیجر بازتر...
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۵
از تینیجر یک دفترچه ی نمدی عیدی گرفتم که رویش نوشته ((نقره می زند...رخ تو...بر شب...))حاضرم قسم بخورم موقع خرید آن چشمش هم به نوشته نیافتاده است چه برسد دقت به معنی و مفهومش!
مطمعن باشید انقدر محو موبایلش بوده که حتی رنگ آن را هم ندیده چون میداند از رنگ سبز متنفرم
روز عید دفترچه را روی میز گذاشت و گفت :((این تو بنویس کاغذات میوفته اینور اونور حالا من و مامان هیچی یه وخ کسی میخونه فکر میکنه دیوونه شدی یا مخت رد داده))

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۰۸
با مامان دنبال خونه میگردیم
تازه یاد گرفته بجای سر و کله زدن با بنگاهی های هفت خط و فرار نگاه کثیفشون به یک خانم مطلقه ی زیبا با اینترنت کارکنه
عینکش را نک بینی گذاشته و چشمانش پر از استرس است
با بودجه ای محدود با دو دختر با یک حقوق معلمی با کلی قرض و وام
واقعا مادر بودن کار سختی است
اگر خدایش نبود تا به الان کم آورده بود
خدای مهربان مادر لطفا این تشویش را از چشمان مادر بردار
چشمان آرامش زیبا تر است
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۳۸

در طول عمر نه چندان بلندم که عمق چندانی هم ندارد ((از همین تریبون به صورت غیر مستقیم اعتراف میکنم آدمی سطحی به توان n هستم )) به همه چیز تشبیه شده بودم جز به روزه ی شک دار!!!

کاش 10 دقیقه از تریبون ملی را در اختیار اینجانب میگذاشتند طوری که تمامی کانال ها هم زمان من را نشان دهند قول میدهم با حجاب اسلامی در تلویوزیون حاضر شوم و فقط یک جمله بگویم

بچه های طلاق تقصیری در جدایی پدر مادرهایشان نداشته اند و از بچه هایی که در شرایط نرمال بزرگ شده اند بیشتر به محبت احتیاج دارند.

خیلی درد دارد که خانواده ی خواستگار شما به گل پسرشان بگویند پسرم چرا روزه ی شک دار بگیری ؟برو و یک دختر خانواده دار را بگیر...

من روزه ی شک دارم

ولی روزه ای هستم که خدا مرا پذیرفته بنده اش که باشد؟؟؟!!!!

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۴

اصلا من مانده ام که چگونه سالی را که هنوز آغاز نشده را نام گذاری میکنند ؟سال باید تمام شود حتی 2 هفته تعطیلات هم بگذرد این همه جوش و خروش و هیجان زورکی و الکی نفس های آخرش را بکشد بعد دقیقا از شب 13 زمانی که مسواک زده روی تخت خود دراز کشیده و به سقف زل زده اید دو دوتا چهارتا کنید ببینید میتوان نامی برای سالی که گذشت گذاشت یا نه؟

من سال 94 را به نام با صورت به درب شیشه ای اثابت کردن گذاشتم نه یکبار بلکه ده ها بار ،برای شفاف سازی بهتر مثالی عرض کنم فردی را تصور کنید در حال دویدن ناگهان با مانعی برخورد کرده خون از سر و صورتش جاری و چشمانش به مدت 3 دقیقه جایی را نمیبیند این نوع برخورد را میگویم.

و امسال حتما و اجبارا باید سالی باشد که فرصت خوب شدن به چاک لب و زخم بینیم از اثابت ها را بدهم باید تمرین کنم که سریع بلند شوم و باز هم بدوم در رختخواب ماندن ،ناله کردن و زیر سرم رفتن فایده ای ندارد...

+

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۴۴
اگر تا بحال به عکس برداری از فک مبارک رفته باشید که خب روال کار را میدانید برای کسانی که نرفته اند عرض میکنم در آن اتاقک مذکور ابتدا به ساکن از شما میخواهند که گوشواره و گردنبند خود را خارج کنید در مقابل این درخواست پسرک عکاس من سریع گفتم من نه گردنبد دارم و نه گوشهایم سوراخ(سولاخ)است در نگاه متعجب پسرک این جمله را خواندم:((کمی دخترانه تر لطفا))
  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۲۲