ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

همه دور هم تصمیم میگرفتند برای مسافرت نوروز برای اینکه ما در خانه نمیتوانیم خوشحال باشیم و حتما باید برویم در جاده ها با احتمالِ مرگ 90% سر بخوریم و بعد خسته با کلی دعوا و کینه برگردیم خانه و تا یک هفته کله پا شویم.

میان این همه شهر نقطه اجماع علما ب اصفهان رسید و من مات و مبهوت فقط در سکوت دعا میکردم
چه میگفتم؟مثلا میگفتم نه اصفهان بی اصفهان چون بهترین خاطرات زندگی من در آن شهر بوده
چون مثلا من کلی نمایشگاه در آن شهر برپا کردم
کلی عکس و خاطره از آنجادارم.
که هر آن ممکن است بعضی آدمها بیاییند و رو در روی من در خیابان ظاهر شوند
نه نه نه اصفهان نه
انقدر غم های ته نشین شده در دل من را هم نزنید
لطفا
پ.ن:دارم چمدان میبندم با اشک

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۴۸
بخواهی بروی شمال
در ماشین فقط برای تو جا نباشد...
زندگی به این مقیاس تنگ شده است

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۳۷

من که خودم را زندگی ام را هوش و حواسم را قلبم را حتی بک گراند صفحه موبایلم را به تو گره زده بودم.حالا که رفته ای نه اینکه بیوفتم یک گوشه ای و بمیرم نه.ماسک های مختلفی ساختم از لبخند که بسته به موقعیت قابلیت کشسانیش متغییر است.

راه میروم ,غذا میخورم ,میخوابم میخوابم میخوابم و وانمود میکنم که همه چیز روال عادی خود را طی میکند.

ولی زیرزیرکی گاهی فیسبوکت راچک میکنم .

گاهی عکس هایی که بارها بر سر پاک کردن یا نکردنشان با خودم جنگیدم و مغلوب شدم را نگاه میکنم و با تمام این کارها نوعی خودارضایی روحی را تجربه میکنم.

و اوج احساسات من زمانی حاصل میشود که ساعت ها به لبخند تو و ان دندان های سفیدت در عکس خیره میمانم.


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۸

از گرانان جهان رطل گران مارا بس....

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۳۶
دلخوشی مثلا اینکه سرپایینی ونک را پایین بیایی نم باران هم باشد 
جلویت هم دو عاشق دست در دست هم و دخترک برای عشقش اهنگ کردی بخواند
خوشبحالت دخترک و خوشبحال عشقت و خوشبحالِ حال خوبت
  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۷
کسی باشد که حتی موقع فکر کردن به مسافرت تنهایی بگوید نرو 
جهنم
میروی هم زود برگرد
  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۲۱

پدری باشد که موقع رد شدن از خیابان جلوی ماشین ها را بگیرد و بعد به نشانه ی احترام برایشان دست بالا کند

در همین حد هم من راضی بودم

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۵۷
خانوم جان به همه گفته که بغیر از روز اول عید خونه نیست
بخاطر من گفته
گفته تا کسی نباشه 
کسی نیاد
که دوهفته بی حساب و کتاب با هم باشیم
که پایه ی شب بیداری و روز خوابیدن های بی موقع هم باشیم
که بذاریم بریم فشم به عشق آقاجون
که برام حرف بزنه بی مزاحم
آرومم کنه بی حرف
که عطر دستاش بپیچه لای دلمه های برگ مو
که من 2 هفته ی کامل پیش کسی باشم که میدونم دوست داشتنش واقعیه
که بشینیم گریه کنیم ،بخندیم ،فیلم ببینیم 
بزنیم بریم تجریش ،امام زاده صالح ، بریم همین پارک بو گندوی دم خونه 
که یکمم زندگی کنیم 
  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۰
تخت جدید 
رویاهای شبانه ی جدید 
اشک های نو 
  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۴

چند نفر را در زندگی مثل فیلم سنگسار ثریا خودمان نشستیم داوری کردیم قضاوت کردیم حکم دادیم و حکمش را به اسم خدا به زبان خدا اجرا کردیم

در ذهنمان در قلبمان سنگسارشان کردیم ،دستمان نبود چه بسا تا سینه در خاک فرو میکردیمشان و عین دقیق حکم را اجرا میکردیم

این روزها سنگ های مردم دستشان نیست در زبانشان است ، همان هایی که نمازشان سر وقت است روزه  ی قضا ندارند محرم و صفر هم مشکی پوشند 

قبل از همه ی اینها خودم ،خودم یاد دادم به خودم که زبانم سنگ نشود برای شکافتن سر کسی که آقا جان جراحت دل خوب نمیشود که نمیشود

نصیحت نیست ولی شب که سرمان رسید به بالش همان لحظات کوتاه یا طولانی قبل از خواب که ما میمانیم و سقف بتونی بالای سرمان میفهمیم که غلط زیادی کردیم

میفهمیم که یک روزی یک جایی همان خدا میزند از کمر به دو نصفمان میکند

با آبروی همدیگر بازی نکنیم 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۸