ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

جوراب های خال خال خود را پوشیدم اون ژاکتی که ملی از آلمان آورده  و 3 سایز از خودم بزرگتره رو هم تنم کردم،سفارش یه تخت جدید برای تینیجر داده ام کلی وسایل بدردنخور را گذاشته ام سرکوچه میان گربه هایی که کم کم دارند سایز ببرهای مازندران میشوند و میدانم مامان برای جای خالی هرکدامشان مثنوی از غر تحویلم خواهد داد کتاب هایم کج و معوج گوشه اتاق ریخته و دارم به شلف هایی که سفارش داده ام فکر میکنم که آیا تحمل این همه وزن را دارند یا نه؟
موقعی که داشتم به نجار سفارش شلف ها را میدادم گفتم بنظرتون 50 کیلو رو تحمل میکنن؟گفت خانوم جان اینا که چوبن آدمیزادم اگه مجبور باشه 100 کیلو رو هم تحمل میکنه
خونه آرومه انقدر آروم که انگار  چکه ی آب حمام واحد بالایی درست توی لیوان ماگ من میچکد من اما پر از دغدغه ،100 کیلو که نه گمانم بیشتر از این چیزها دارم تحمل میکنم 
مامان ،تینیجر،بیکاری،مهاجرت،درس،دروغگویی آدم هایی که ادعای صداقتشان کرم کرده بود و کلی چیزهای دردآور دیگر
ولی مهم این است که هنوزم با به یادآوری بعضی چیزها لبخند کج و معوجی گوشه لبم می آید...
  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۷

دیدن خانوم جان خونم پایین آمده ،عکاسی خونم و دیدن دوستان قدیمی و در دانشگاه بالا پایین کردن خونم به شدت افت پیدا کرده در عوض کافئین و کتاب خونم بالا رفته ...احتیاج به دوست داشته شدن خونم نیز به حداقل مقدار خود رسیده 

کلی در زندگی عقبم 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۳
به ((ف)) گفته بودم هر وقت احساس کردی خر درونم کاه و یونجه اش زیاد شده این حق رو داری که بیای بزنی توگوشم بلکه یکم سرعقل بیام
از شما چه پنهون که این روزا تو هر رفت و آمدش از کنار محل استقرار من  یه ضربه به غایت محکم حوالم میشه

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۲۳
گذشته ی آدمها را بسان جنازه های درون گور بپندارید
سعی در بیرون کشیدن و بویدنشان نکنید
اگر میگویند تمام شده شما هم بنا را بگذارید بر اینکه تمام شده و رفته
مرده ها بوی متعفنی دارند
عکس برای من هم درد است هم درمان
نشسته ام عکس میبینم و انگار کسی تکه تکه گوشت از تنم جدا میکند
گریه ؟ نه نه 
فقط کمی درد دارد
باز من احمق ماندم و احساسات جرواجر شده و تاریخ امتحان آیلتسی که عقب تر افتاد و کتاب های نخوانده تر و حسرت های خاردارتر و دهانی که دیگر برای گفت سلام علیکم باز نمیشود
خوب شد اینجا هست
یکی از اولین و احمقانه ترین تعلقات من به این کره ی زمین یک عروسک تقریبا وحشتناک با موهای پلاستیکی قرمز و کاملا برهنه بود .احساس تعلق در عین وحشتی که از این عروسک داشتم حسی بود که هم من را آزار میداد هم خوشحالم میکرد.این روزها هم وضع مثل آن زمان شده به کسانی تعلق خاطر پیدا کردم که در عین آرامشی که از دیدنشان میگیرم عجیب از آنها و گذشته ی تاریک و آینده ی نامعلومشان میترسم.

وقتی تو خانواده یکی یه اشتباهی میکنه همه باید تاوان بدن
پس خواهش موقع انجام غلط اضافی به تک تک اعضای خانوادمون فکر کنیم
حضرت خواستگار فرموده اند در نامه ای سیاهه کنم بایدها و نبایدهایم را و در همان نامه سرو ته اینکه مدل و فازم چیست را یکی کنم
من نشسته ام خاک بر سرانه و مچاله شده بالاسر این کاغذ کاهی و دقیقا به این فکر میکنم که من دارم چه غلطی میکنم؟
مامان میرود و میآید و نیم نگاهی به کاغذ می اندازد و هی گوشزد میکند که دیوانه بازی هایم را مرقوم نفرمایم و خود را مودب و متین و موجه جلوه دهم
من نشسته ام و دنبال کلماتی میگردم که مودبانه بیان کنم فرزند طلاقم و آقای فلانی مثلا ببخشید که مادر و پدر اینجانب باهم تفاهم نداشتن و من مسئول و مقصر در این ماجرا نیستم حتی من خود قربانیم ، که مثلا خاک بر سر من بیایید این عیب ما را نادیده بگیرید منت بر سر من و خانواده ی از هم گسسته ام بگذارید و مرا بگیرید باشد که رستگار شوید
اگرچه معضل بچه های طلاق برای بعضی ها حل شده است ولی من به شما میگویم که همه این افرادی هم که ادعای این قضیه را دارند به طرز حال بهم زنی دارند فیلم بازی میکنند.همه انتظار دارند بچه های طلاق کودکانی عصبی و پرخاشگرند که در کنترل رفتار خود توانایی ندارند باشند، 100البته که من مشکلات روحی این بچه ها را تکذیب نمیکنم ولی باور کنید به همان خدایی که به آن ایمان دارید و ندارم این بچه ها از همه ی افراد عادی بیشتر به توجه و آرامش و مهربانی نیاز دارند.
تجربه شخصی من در این سالها تنها تجربه های تلخ و زننده بوده و اگر میپرسید اینبار چرا دوباره تن به گزیده شدن از سوراخ همیشگی را میدهم دلیلش مادرم است .مادرها آرزو دارند امید دارند و به نظر من هیچ گناهی نابخشودنی تر از ناامید کردن امید یک مادر نیست.
بعضی وقت ها رفتاری دیده ام مثل اینکه به مغازه ای رفته اند و به فروشنده میگویند برویم دور بزنیم اگر جنس مرغوب تری پیدا نکردیم برمیگردیم و تن به این جنس بنجلتان میدهیم.
ناراحت کننده است
خیلی
از من پرسید به نظرت آدم وقتی چه حسی توش باشه برای زندگیه مشترک آماده است؟
گفتم: وقتی به این درجه از ،از خود گذشتگی برسی که صبح ساعت 6 بتونی از زیر لحاف بیای بیرون برای یکی به جز خودت صبحونه درست کنی یعنی آماده ای
به همین راحتی
یکم نگاهم کرد بعد دوباره مشغول خوندن کتاب زنان ونوسی مردان مریخی شد