جوراب های خال خال خود را پوشیدم اون ژاکتی که ملی از آلمان آورده و 3 سایز از خودم بزرگتره رو هم تنم کردم،سفارش یه تخت جدید برای تینیجر داده ام کلی وسایل بدردنخور را گذاشته ام سرکوچه میان گربه هایی که کم کم دارند سایز ببرهای مازندران میشوند و میدانم مامان برای جای خالی هرکدامشان مثنوی از غر تحویلم خواهد داد کتاب هایم کج و معوج گوشه اتاق ریخته و دارم به شلف هایی که سفارش داده ام فکر میکنم که آیا تحمل این همه وزن را دارند یا نه؟
موقعی که داشتم به نجار سفارش شلف ها را میدادم گفتم بنظرتون 50 کیلو رو تحمل میکنن؟گفت خانوم جان اینا که چوبن آدمیزادم اگه مجبور باشه 100 کیلو رو هم تحمل میکنه
خونه آرومه انقدر آروم که انگار چکه ی آب حمام واحد بالایی درست توی لیوان ماگ من میچکد من اما پر از دغدغه ،100 کیلو که نه گمانم بیشتر از این چیزها دارم تحمل میکنم
مامان ،تینیجر،بیکاری،مهاجرت،درس،دروغگویی آدم هایی که ادعای صداقتشان کرم کرده بود و کلی چیزهای دردآور دیگر
ولی مهم این است که هنوزم با به یادآوری بعضی چیزها لبخند کج و معوجی گوشه لبم می آید...
- ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۷