- ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۰۲
من به کتاب های روانشناسی اعتقادی ندارم صادقانه بگویم که ندارم
راز موفقیت هر آدمی منحصر به فرد است اینکه یک ادمی از سر شکم سیری کنار شومینه ی خانه اش در یکی از دهکده های سوئد نشسته باشد و با یک پنجره تمام قد بارش برف را نظاره کند و با یک ته استکان اسکاچ به شما بگوید که میتوانید دنیا را تغییر دهید به نظرم ساده لوحانه میآید.
میدانید که آدمها وقتی امیدشان قطع میشود روی می آورند به فال و ورق و کتاب های روانشناسی بلکه به زور آنها هم که شده خودشان را سرپا نگه دارند.
چند سال پیش بود که من هم به وسوسه ی دوستی یکی از این کتاب ها را خریدم اوضاع روحی بس ناجوانمردانه نامساعد بود قانون آن کتاب این بود که اگر آرزویت را 21 بار در 21 روز متمادی یادداشت کنی به آن میرسی!چه احمقانه
21بار در21 روز میکند به عبارتی 441بار آن روزها مهندس جوانی بودم در یک اتاق کار تنگ و کوچک صبح ها رسیده و نرسیده مینشستم و 21 بار روی برگه مینوشتم
من تا 1 ماه دیگر با X ازدواج خواهم کرد
من تا 1 ماه دیگر با X ازدواج خواهم کرد
من تا 1 ماه دیگر با X ازدواج خواهم کرد
.
.
.
والخ
در اتاق تاریک و تنگ من که عجیب بوی فندق سوخته میداد به جز خودم و میزم یک کاغذ خرد کن زوار در رفته هم بود هر روز از ترس اینکه مبادا کاغذ آرزویم را کسی ببیند و مسخره ی دست این و آن شوم بعد از نوشتم کاغذ را درون کاغذ خرد کن و به مقدار قابل توجهی امید واهی داشتم.
حالا 4 سال از آن زمان میگذرد به عبارتی 48 ماه گذشت و اتفاقی نیوفتاد .نمیدانم شاید اگر آرزوهایم را در کاغذ خرد کن نمیریختم برآورده میشد شاید اصلا آن کاغذ خرد کن لعنتی باعث و بانی رفتنش شد. لعنتی ! میدانستم...
باید از اول میفهمیدم که آن کاغذ خرد کن با من لج است باید از همان طبقه 5 به پایین پرتش میکردم.
کاغذ خرد کن ها آرزو بر باد میدهند تحریمشان کنید
اومده آستین بلوزمو گرفته برده یه گوشه ، منم در هیبت برده های امریکا تو مزارع پنبه بعد از یه روز گرم و شرجی کاری
در گوشم میگه : میشه بگی فرق بین اصلاح طلب و اصول گرا چیه؟
یه نگاه به چشم های میشی رنگش میکنم ، عرق پیشونیمو با پشت دست پاک میکنم
میگم برو یه دستمال خشک بیار که خوب آب جذب کنه الان شیشه ها لک میشه
سایت weather.com نوشته بود سردترین روزهای سال برای تهران محدود میشود به بازه ی زمانی 16تا20 بهمن
اینها هم دورغ میگویند
سردترین روز زمستان امسال امروز بود
که من احمق sms بلند بالا با انواع و اقسام کلمات عاشقانه که از این ور و آنور کش رفته بودم برایت فرستادم
و تو در جواب فقط نوشتی
slm.tnx
یک چاله کوچک نزدیک جایی که _قبل تر ها زمانی که شغل داشتم _منتظر سرویس می ایستادم وجود داشت تکه ای از آسفالت بود که کنده شده بود و ماشین هایی که قصد سبقت از راست و دقیقا از نوک دماغ عابرین را داشتند هی روی این چاله کج و معوج میشدند .از آنجا که ادم استرسی بودم و البته هستم همیشه یک ربع زودتر سر ایستگاه حاضر میشدم و وقتم را با نگاه کردن به طلوع آفتاب و گوش کردن ریمیکس های مختلف از آهنگ self control میگذراندم.یک روز دیدم دیگر ماشینها مماس با دماغ من کج و معوج نمیشوند و این تاثیر سنگ ریزه هایی بودد که من با شوت کردنشان باعث پر شدن چاله شده بودم .نمیدانم چقدر طول کشید ولی روزی که برای گرفتن چک تسویه حساب میرفتم چاله کاملا پر بود .تنها مورد فیزیکی و البته غیر فیزیکی که در این سال ها با صبر من حل شد مشکل همان چاله ی گوشه ی خیابان بود . کلا من به این نتیجه رسیدم صبر کردن هیچ ثمری جز یک عمر چشم به راهی ندارد والسلام