ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

هرچه بیشتر میگذرد بیشتر به این موضوع پی میبرم که جرات کندن و رفتنم کمتر میشود

من آدمی که هر جا نمیتوانستم به این پرسش پاسخ دهم که آیا ارزشش را دارد یا نه؟

میبریدم و میرفتم

بدون خداحافظی

کوله ام را برمیداشتم در حالی که سعی میکردم دستهایم نلرزد و نبینند که منِ دل شکسته چشمانش چگونه حالتِ غریبی به خود میگیرد می رفتم

آرام مثل دود سیگار از کوچکترین درزی میخزیدم به بیرون 

میدویدم نفس هایم به شماره می افتاد دور میشدم و زمانی که مطمعن میشدم دیگر صدای گریه ام به گوششان نمیرسد مانند مادری که فرزند از دست داده زجه میزدم

بلند میشدم گره ی روسری ام را سفت میکردم نفس عمیق میکشیدم بک ساندویچ چیز برگر میخوردم و میدل فینگرم را به عالم و ادم نشان میدادم

بعد از آن یک تکه از من جدا میشد یک تکه از خودم

جا می ماند در همان محل

این روزها مانده ام میان ماندن و رفتنم

برای هر کار کوچکی هزار بار دل دل میکنم

میترسم از دخترک ترسوی این روزها

این دخترک حتی اندکی شبیه من نیست

هیچ....


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۰۰

دنبال شغل دومم !

همین جمله کافی بود تا خانوم جون بفهمه این روزا چه حالی دارم

که بفهمه وقتی 2-3 ساعت بعد از کار تو خیابونا پرسه میزنم یعنی چی

که بفهمه هر شب5-6 کیلومتر دویدن تو این هوای سرد چه معنی داره

که بفهمه فقط دوست دارم بخوابم و به هیچ چیز فکر نکنم

فهمید

و بغض کرد...

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۱۴

هرکس هر حرفی زد ، از یک گوش بگیرید ، از ان سمت به زباله دان بریزید ، سلامتی دوستانی که ادعا قدیسی میکنند و اخر هر هفته یا تعطیلی ای به صورت خودجوش ناپدیدند .


پ.ن:برگرفته از اینستاگرام پدرام قهرمانی عزیز

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۵۴
یاد آوازهای داخل مسجد لطف علی خانمان بخیر جانان
میخواندی :اگر از دیده ی صاحب نظران افتادیم
میخواندم:نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس
ساکت میشدی و میخواندم
میرفتی و میخواندم
نبودی و میخواندم
حالا که موسم بازگشتت رسیده نه صدایی مانده
نه توانی

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۷

خوشی های پایدار

آمدنِ علی

خنده های مستانه

سفرهای یک روزه

دردهای سطحی

سیگارهای  نیمه

چشمهایش که با من حرف میزند

پ.ن:بوی بهبود ز اوضای جهان میشنوم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۲

پشیمونم از درددل هایی که کردم

پ ن:اندازه ی پشیمونیم از اینجاست تا آسمون هفتم


  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۰

ناراحتی خودتون رو بروز بدید نذارید گوااتر بشه خفتون کنه هر جا احساس کردین یکم شرایط زبر شده به طرف مقابلتون تذکر بدین

نذارید درد بشه

بغض بشه

کینه بشه طوری که نتونید دیگه حتی به اطرافیانتون نگاه کنید

به قول خانم جانمان ناز کش داری ناز کن نداری پاتو دراز کن

پا دراز کرده ماگ به دست افق را تماشا میکنیم و از رفتار اطرافیان در عجبیم و همه چیز را دایورت میکنیم باشد که رستگار شویم

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۱۳

وانمود کردن به اینکه همه چیز  در بهترین حالت ممکن قرار داره کاریه که این روزها بغیر از موقع خواب  تمام وقت انجامش میدم

کاش بشه فراموش کرد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۲