ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

۴۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

یجایی خوندم نوشته بود :((مردم مشرق زمین بر این باورند که با ساختن هزار برنای کاغذی به آرزوهای خود دست خواهند یافت))

دستاورد این روزهایی که شغل خود را از دست داده ام عطر مداوم نفس های خانوم جان است بعلاوه ی برناهایی که با هم میسازیم.خانوم جان حتی یکی از برناها را برای خودش نساخته همه ی برناهایش را وقف آرزوهای ابلهانه و دور از دسترس من کرده.خانوم جان است دیگر... مهرش پایان ندارد حتی در این روزهای بی حوصلگی و بی قراری

خوشا مرگی که در خانه ی امن خانوم جان وقتی ماگ پر از alicaffee در دست و گوش به ((ماه و ماهی)) سپردم به سراغم آید

میگفت:مارال ببین دارم کچل میشم

میگفتم:اونوقت میشی خوشگل ترین و جذابترین کچل دنیا

این که بتونم بگم روزی رسون خداست و حق بنده ای رو بنده ی دیگه نمیتونه بخوره ایمانی میخواد که من ندارم 

اگر فکر میکنید سابقه  ی مرتبط یا مدرک زبان یا معدلی که چهار سال خود را برایش پاره فرمودید و حتی گروه شغلی ،اندکی در استخدام و یا روند مصاحبه شما تاثیر دارد سخت در اشتباهید

خود شریفتان و خود احقم میدانیم که در روند استخدام چه چیزهایی مهم است

هر روز ساعت 5:45 مادر در قوری که از خانه ی خانوم جان به غنیمت آورده است مقدار متنابهی گل گاو زبان دم میکند،ماگ فرانسوی من را لب به لب پر میکند از آن جوشانده ی بنفش ،میدانید ماگ پر شده از گل گاو زبان شبیه این است که آدریانا لیما را بیاورید در حالی که چادر گل گلی را دور کمرش پیچیده بنشانید سر تشت آهنی تا با چنگ زدن ، رخت چرک های یه خانواده ی 10 نفری را بشورد.
پروسه نوشیدن گل گاو زبان من مثل دادن دارو به بیمارهای بخش روانی است .مادر روبروی من مینشیند و زل میزند به گلوی من تا مطمعن شود که جرعه به جرعه ی آن را قورت میدهم و آخر سر هم دهانم را باز میکنم تا ببیند چیزی در دهانم نگه نداشتم ،تا 15 دقیقه دنبال من می آید تا جایی انگشت در حلقم نکنم و هر آنچه به زور پایین دادم به زور بیشتری بالا بیاورم و مدام از فواید گل گاو زبان می گوید و اینکه همکار قدیمی اش خانوم هاشمی که خیلی متشخص و آرام و پولدار بوده است روزی یک لیوان دقیقا همینقدری که به خورد من میدهد گل گاو زبان میخورده  و من نمیدانم چه ارتباط مسخره ای بین گل گاو زبان خوردن و پولدار شدن هست که من از درک آن عاجزم
بهرحال
مادر نمیداند که این حالت هیستریک من دیگر با روزی یه ورق ریسپریدون هم قابل درمان نیست
امضا یک از کار تعلیق شده ی بی پول 
به قول یه دوستی سیگار نکشید 
کمل (آبی) بکشید

اگر بیایند و به شما بگویند که تا آخر ماه واحدتان را منحل خواهند کرد و اتاقتان را تبدیل به گلخانه ای پر از حسن یوسف و کاج مطبق خواهند کرد چون رویکرد مدیریت در دستیابی به سود بیشتر به این رسیده که کارآیی این گیاهان از واحد شما بیشتر است این در حالی است که شما ماهی 500 تومن وام دارید و 1میلیون و 700 بدهی و 30 میلیون پول تا آخر شهریور95 باید جور کنید و چیز گنده تر از دهانتان خورده اید و تمام مخارج یک تینیجر کنکوری را قبول کرده اید چه واکنشی نشان میدهید؟

خب اگر مارال دو سال قبل بودم حتما الان در اتاق مدیرعامل بودم و خون به تمام در و دیوار پاشیده شده بود و میدل فینگرم را تا فیها خالدون جد و آباد سهامدار و مدیر و هیئت مدیره و... میکردم ، بچه های واحدم را جمع میکردم میبردم خانه برایشان سوپ ورمیشل درست میکردم به هر کس و ناکس برای پیدا کردن کار برای اینها رو می انداختم و تا پیدا شدن کار سرپرستیشان با اندک پس اندازم برعهده میگرفتم

ولی الان نشسته ام در استکانی که بوی وایتکس میدهد چای مینوشم و Bon joviگوش میدهم و به اعتراض بچه های واحد اعتنایی نمیکنم

وسلام

 
((ف))گفته باید این دلسوزی احمقانه به آدمها و تمام متعلقات جهان را کنار بگذارم و این یعنی من نباید دلم برای کسی بسوزد! 
ولی من دلم برای خانوم جان که 26 سال است چشم به راه است و به ساختمان هلال احمر دخیل بسته میسوزد،دلم برای مادرم بخاطر بعضی از عقاید خرافیش که خودش هم نمیداند ریشه در چه دارد میسوز، برای همکارم که دوشیفت کار میکند تا اجاره خانه 62 متری اش را بپدازد،برای حسین که حتی به کشورهای آفرقای جنوبی هم درخواست پذیرش داد و هنوز جوابی نگرفته ،برای علی که زنش دوساله برای دکتری به امریکا رفته و خودش هر وعده سوسیس تخم مرغ میخورد و آرام گریه میکند و من هر چهارشنبه میروم و گند و کثافت خانه اش را تمیز میکنم تا در آنها غرق نشود،برای اصغرکبابی که فقط عاشورا تاسوعا میتواند برود اردبیل زن و بچه اش را ببیند همان اصغر کبابی را میگویم  که هروقت از جلوی مغازه اش رد میشوم با آن دست های تپل و چربش برایم یه لقمه کباب میگیرد و میگوید خدا بیامرزد پدربزرگت را،برای(( ح ))که فهمیده ایدز دارد و نمیگذارد حتی بروم برایش یه چایی به لیمو دم کنم و کمی باهم حرف بزنیم، برای پیک موتوری ها که در این سرما غذا گرم در خانه ی این و ان میبرند وخنده و همهمه داخل خانه را میشنوند و باید راهشان را بکشند و بروند تا بقیه غذاها سرد نشود،برای پگاه که تازه فهمیده باردار است و هم زمان با آن کشف کرده شوهر قهرمانش اعتیاد هم دارد پگاه همان که نه پای رفتن دارد نه جرات ماندن،برای تینیجر که فکر میکند عشق زندگی اش همان پسر پیزوری است که برای خرید هدفون مارکدار جلوی پدرش گریه کرده بود و آخرش هم پول هدفون را از تینیجر گرفته بود،برای عطیه که 9 ماه با گروه تاترش حتی در زیر زمین خانه ها تمرین کردن و آخرشم هم به اجرا نرسیدند،برای گلدان های کاکتوس خشک شده برای چمدانم که خیلی وقت است جایی نرفته برای دوربینم که گوشه خانه عکاسی را از یاد برده ...و برای خودم که قرار بود در این سن و سال پخ خاصی بشوم یا حداقلش اینکه این همه چیز در زندگی از دست نداده باشم میسوزد
دلم میسوزد و این دست خودم نیست

روی صحبتم با عزیزانی است که در آینده نزدیک بچه دار خواهند شد و یا در برنامه ی کوتاه مدت یا بلند مدتشان به این موضوع خیلی جدی فکر میکنند .
چندنکته ی پیش پا افتاده:
_جلوی چشم کودک خود همدیگر را در حد مرگ کتک نزنید.
_در اتاقها و انباری های تاریک ساعت های متمادی حبسشان نکنید.
_روی آنها بنزین نریخته و آنها را تهدید به آتش زدن نکنید(بخصوص در سنین کمتر از 9 سال)
_جلوی چشم کودک خود رگ نزنید .
_آنها را در خانه ی این و آن جا نگذارید چون احساس بی خانمان بودن برای یک کودک کشنده است.
_جلوی درب مدرسه شان با ظاهر یک دوره گرد ظاهر نشوید و محتویات کیف او را برای بدست آوردن پول کف خیابان نریزید.
_بعد از چندین سال که گذاشتید و رفتید زحمت برگشتن به خودتان ندهید.
_آنها را برای خرید سیگار و یا هر زهرمار دیگر به مغازه هر کثافتی نفرستید.
_بعد از هر دعوا و کتک کاری وقتی عواطف زناشوییتان غلیان میکند و میخواهید با هر عملی از دل هم دربیاورید مطمعن شوید که کودکتان خواب است.
_بعد از انجام اعمال قبیح بالا از آنها نخواهید که شما را ببوسند یا میزان علاقه خود به شما را جلوی همه بیان کنند.
با هر دین و آیین و مذهب و کوفت و دردی هم که حساب کنید این والدین هیچ حقی بر گردن این فرزندان ندارند جفتگیری را گاو نر و ماده هم میتوانند انجام دهند.قبل از هر اقدامی برای پدر و مادر شدن بیماری های روحی و روانی و حتی جسمی خود را اگر هم قابل درمان نیست حداقل در حالت کنترل شده ای قرار دهید.باور کنید همان خدایی که به آن ایمان دارید همان  که دست به سینه گوشه ای نشسته و فقط و فقط نظاره میکند از شما انتظار بدبخت کردن کسی را ندارد.
پ.ن:میدانم پدران خیلی خوب و افسانه ای کم نیستند و عده ای که رفتارهای بالا را دارند انگشت شمارند خواستم به عنوان کوچکتر وصیتی کرده باشم تا شما خدایی ناکرده در این دسته ی انگشت شمار قرار نگیرید!