ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

باز هم کمبود جا و غیبت یار

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ق.ظ

من دیشب در بالکن خانه یمان که به محوطه برج روبرویی دید خوبی دارد نشسته بودم و اگر فکر میکنید که بالکن ما خیلی بزرگ و دلباز است باید بگویم (شیم آن یو) سخت در اشتباهید چون در بالکن ما جز من و دو دبه ترشی و یک دبه ی شور که دیگر فقط آب نمک و سرکه اش مانده با یه رخت پهن کن دیگر حتی یه پر کاه هم جا نمیشود چه برسد به یک آدم دیگر...

بگذریم داشتم میگفتم که نشسته بودم توی بالکن همینطور که سوز ملس هوای فروردین زیر پوستم بود کرانچی میخوردم و در دلم دعا کردم کاش اینجا بود و بعد به یه نگاه به دور و برم کردم و به خودم خندیدم...

ولی واقعا کاش بود