ما در عکس هایمان زندگی میکنیم

ما عشق از دست دادگان

يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ب.ظ
داخلی (خانه ی مادربزرگ) نیمه شب
مادربزرگ روی مبل نشسته پاهایش را روی میز دراز کرده عینک را در انتهایی ترین نقطه ی بینی قرار داده 
از دستگاه پخش صوت ((منتظرت بودم ))داریوش رفیعیان پخش میشود
دخترک روی پای مادربزرگش دراز کشیده و کتاب دیگو و فریدا را در دست دارد و پتوی مسافرتی چهارخانه ی صورتی بنفشش را که بوی عطر marry me میدهد را تا ابتدایی ترین نقطه ی بینی بالا کشیده و گاهی از ترس برخورد انتهای میل بافتنی شماره 2.5 به چشمانش سرش را به چپ میچرخاند
+خانوم جان:میدونم که کتاب نمیخونی و حواست جای دیگه س
_مارال:میدونم که بافتنی نمیبافید و حواستون جای دیگه س
+خودتو اذیت نکن
_نمیکنم
+ما دوتامون عشق از دست دادیم ولی غمش برای تو خیلی زود و بزرگ بود مادر 
_اوهوم
و پتو را تا مرز روییش موهایم بالا میبرم
آهنگ تمام میشود و در سکوت بی انتهای خانه فقط صدای بهم خوردم میل های بافتنی خانوم جان میپیچد که مایه ی دلخوشی این روزهای من است.